بررسی معانی واژه جهل در قرآن
چکیده:
درقرآن،مشتقّات مختلف جهل مانندجهالت،جاهل وجاهلیّت،یجهلون وتجهلون قریب به بیست باردرسورمختلف به کاررفته است که میان مفسرّین درمعنای آن اختلاف نظر وجوددارد. واژه ی جهل درمیان عرب به ویژه فارسی زبانان تحریف معنوی شده است وبیشتر،آن رامترادف نادانی ومتضّادعلم می دانند ولی آنچه ازتتبّع این واژه ومشتقّاتش دراصول لغت وزبان عربی برِ می آیدآن است که: این معنای محدودوتنگ برای واژه جهل،اصطلاح جدیدی است که دراثرنقل وترجمه ی فلسفه یونانی به عربی درمیان مسلمانان پدیدآمده است . جهل دراصل لغت دربرابرحکمت وتعقّل واندیشه قرارمی گیردوباآنهاتقابل دارد(نه باعلم)ازاینروتقریبامعنای سفاهت(نابخردی)وعمل سفیهانه (کارنابخردانه واحمقانه)رامی رساندآنگاه که ازروی خشم وحماقت وعدم بصیرت وآگاهی سرمی زند.بنابراین معنای جهالت آن است که بدون حکمت واندیشه وتأمّل کاری کنیدکه این امرمعمولامستلزم نرسیدن به واقع وحقیقت است درنتیجه ماده “جهل» در عربي به معناي پرخاشگري ، شدت در عمل ، ستم كردن به ديگران ، عدم بردباري و …یعنی به عنوان رذیله ی اخلاقی معنا شده است و اين معاني باناداني فرق داردچراکه عمل بدون علم مؤاخذه وتوبیخی دربرندارددرحالی که درقرآن اکثرمواردکه واژه ی جهل به کاربرده شده همراه با توبیخ است.
کلیدواژه:جهل،جهاله،نادانی،
مقدّمه:
راغب درمفردات فرموده:«جهل به معنای نادانی وناآگاهی است وآن برسه گونه است اوّل:خالی بودن نفس ازعلم واین اصل نادانی است،دوم:اعتقادوباوربه چیزی برخلاف آنچه که هست-وسوم:انجام دادن کاری که شایسته وسزاوارنیست.واژه ی جهل اکثراًبه عنوان مذمّت به کاررفته است ولی گاهی درغیرمذمّت نیزاستفاده شده است مانندآیه شریفه: ….يَحْسَبُهُمُ الْجاهِلُ أَغْنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ….یعنی کسی که برحال آنهاآگاهی ندارد.»
طبق تعریف راغب معنای اوّلی درمقابل علم، معنای دوم درمقابل حلم(مثل اعراب جاهلی زمان پیامبراکرم(ص))ومعنای سوم درمقابل عقل است که همان عمل نسنجیده است.دراین تحقیق سعی شده است برخی ازآیاتی که واژه ی جهل ومشتقّاتش درآنهابه کاررفته است ذکرشده ونظربرخی مفسرّین بیان شده سپس نظرشخصی باتوجّه به سیاق آیات ذکرشود
آیات:
(1)وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِين(بقره/67)
و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟ گفت: به خدا پناه مىبرم اگر از نادانان باشم.
علامّه می فرمایند:«خيال مىكردند{بنی اسرائیل}پيغمبرشان هم مثل خودشان بو الهوس است و مانندآنان اهل بازى و مسخرگى است، لذا گفتند: آيا ما را مسخره مىكنى؟ يعنى مثل ما سفيه و نادانى؟ تا آنكه اين پندارشان را رد كرد، و فرمود: (أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجاهِلِينَ)، و در اين پاسخ از خودش چيزى نگفت، و نفرمود: من جاهل نيستم، بلكه فرمود:پناه بخدا مىبرم از اينكه از جاهلان باشم، خواست تا به عصمت الهى كه هيچ وقت تخلف نمىپذيرد، تمسك جويد، نه به حكمتهاى مخلوقى كه بسيار تخلف پذير است، (به شهادت اينكه مىبينيم، چه بسيار آلودگانى كه علم و حكمت دارند، ولى از آلودگى جلوگير ندارند).( ترجمه الميزان، ج1، ص: 305)
درمجمع البیان درذیل آیه ی شریفه درموردمعنای جاهلین ذکرشده:موسى گفت به خدا پناه مي برم از اينكه در زمره ی نادانان باشم و اين تعبير دلالت دارد بر اينكه استهزاء جز از نادان صادر نمىشود زيرا كسى كه استهزاء مي كند از دو صورت بيرون نيست يا اين است كه خلقت و چگونگى آن را مورد استهزاء قرار مي دهد و يا كردارى از كردارهاى او را بباد سخريه مي گيرد و هيچكدام صلاحيّت استهزا ندارد زيرا كه خلقت امرى است غير اختيارى و از دائره قدرت مخلوق بيرون است و از اين رو استهزاء به آن وجهى ندارد، و كردار و عمل اگر زشت و ناپسنديده باشد در اين صورت لازم است كه صاحب آن آگاهى پيدا كرده و زشتى آن عمل به او معرّفى گردد تا در نتيجه انزجار و دورى براى او حاصل شود و استهزاء در برابر آن نادرست است و در حقيقت خود عمل زشت و گناه بزرگى است كه جز از نادان و يا نيازمند به آن تحقّق پيدا نكند.
درتفسیرروشن آمده:جهل در مقابل علم و دانايى می باشد.
تقریباًدرتمام تفاسیر،جاهلین درآیه ی مذکور رابه معنای نادانی گونه ی اوّل یعنی خالی بودن نفس ازعلم دانسته اندکه نمونه هایی ازآن راذکرکردیم ولی به نظرحقیرباتوجّه به این که مسخره کردن ازشخص سفیه سرمی زندودرآیه ی شریفه موضع شوخی نبوده وبحث قضاوت که امری است جدّی بوده است وحضرت موسی(ع)ازآن به خداوندپناه برده اند معنای جهالت مذکورنادانی مقابل عقل می با شدیعنی انجام دادن کاری که شایسته وسزاوارنیست.
(2)ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاسًا يَغْشىَ طَائفَةً مِّنكُمْ وَ طَائفَةٌ قَدْ أَهَمَّتهُْمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيرَْ الْحَقِّ ظَنَّ الجَْهِلِيَّةِ …. (آل عمران(آيه 154)
سپس بعد از آن اندوه و غم، خواب آرام بخشى بر شما فرود آمد كه گروهى از شما را [كه بر اثر پشيمانى، دست از فرار برداشته به سوى پيامبر آمديد] فرو گرفت، و گروهى كه فكر حفظ جانشان آنان را [در آن ميدان پر حادثه] پريشان خاطر و غمگين كرده بود، و درباره خدا گمان ناحق و ناروا هم چون گمانهاىِ [زمانِ] جاهليت مىبردند [كه چون خدا وعده پيروزى داده پس پيروزى بدون هر قيد و شرطى حقّ مسلّم آنان است! … .
آيه فوق ماجراي شب بعد از جنگ احد را تشريح مي كند و اينكه پس از آن مصيبت و اندوهي كه بر اثر مصائب اين جنگ بر مسلمانان وارد شد، خداوند آرامش و سكينه اي بر آنان ارزاني داشت. اين آرامش همان خواب سبكي بود كه جمعي از مسلمانان را فرا گرفت؛ اما جمع ديگري كه تنها به فكر جان خود بودند و به چيزي جز نجات جان خود نمي انديشيدند، از اين خواب و آرامش محروم ماندند. آنگاه قرآن مجيد به تشريح گفتگوها و افكار منافقان و افراد سست ايمان كه در آن شب بيدار مانده بودند، پرداخته، مي فرمايد: آنها درباره خدا گمانهاي نادرست همانند دوران جاهليّت و قبل از اسلام داشتند و دروغ بودن و عده هاي پيامبر (ع) را احتمال مي دادند و به يكديگر يا خويشتن مي گفتند: آيا ممكن است با اين وضع دلخراشي كه مي بينيم پيروزي نصيب ما مي گردد؟ قرآن در جواب آنها مي فرمايد: آري پيروزي به دست خداست و اگر او بخواهد و شما را شايسته ببيند ، نصيب شما خواهد شد صاحب تفسير روح الجنان ضمن تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد: «اين ظن كافران-است»
ملافتح-ا…كاشاني درتفسيرخوددرذيل اين آيه در مورد«ظن الجاهليه» مي فرمايد:.: يعني گماني كه به ملت جاهليت اختصاص دارد؛ يعني همچنان كه گمان اهل شرك بود كه مهّم محمّد (ع) به اتمام نخواهد رسيد و وعده و وعيد كه مي دهد، غير واقع است، گمان اين طبقه چنين است …. در تفسير خواجه عبد ا… انصاري «ظنّ الجاهليه» به ظنهاي ناسزا و ظنهاي كافرفرما تعبير شده است و اين گروه و معتب بن قشير و اصحاب او را كه تيمار و غم بر آنها مستولي شده بود و همّت ايشان همه در كار خويش بود ، منافق خوانده است.علامه طباطبايي نيز در اين باره مي فرمايند: اين گمان و وصف هر چه باشد ، چيزي است كه مناسب و ملازم با سختي كه آنها مي گفتند و خداوند با جمله» هل لنا من الامر شيء» به آن اشاره مي فرمايد … و گمان باطل آنها كه از سنخ افكار دوره ی جاهليت،محسوب مي شود،همين بوده است .
(3)أَ فَحُكْمَ الجَْاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون.(مائده/آیه50)
آيا (با وجود اين دين كامل و قوانين محكم آسماني) باز تقاضاي تجديد حكم جاهليت را داريد؟ و كدام حكم از حكم خدا براي-اهل-يقيين-نيكوترخواهدبود.
در مورد شأن نزول اين آيه شريفه برخي از مفسرين از جمله صاحب تفسير نمونه از قول ابن عباس چنين آورده است: جمعي از يزرگان يهود توطئه كردند و گفتند : نزد پيغمبر (ع) مي رويم، شايد بتوانيم او را از اين آيين خود منحرف كنيم؛ پس از اين تباني، نزد محمد (ع) آمدند و گفتند: ما دانشمندان و اشراف يهوديم و اگر ما از تو پيروي كنيم، مطمئناً ساير يهودیان به ما اقتدا مي كنند؛ ولي در ميان ما و گروهي نزاعي است ، اگر در اين نزاع به نفع ما داوري كني ، ما به تو ايمان مي آوريم. پيامبر (ع) از چنين قضاوتي خودداري كردو آيه فوق نزل شد. در ذيل اين آيه آمده است كه حكم دو گونه بيشتر نيست يا حكم خداست يا حكم جاهليّت و هركس حكم خدا را رها كند، به حكم جاهليّت تن داده است. زمخشري نيز به نقل از طاوس جاهليّت را برابر غير عادل مي داند. در تفسير اين آيه شريفه بويژه جمله «افحكم الجاهلية» در تفسير الميزان آمده است: وقتي اين احكام و شريعتها حق بوده و از جانب خداوند نازل شده ، غير از آن حكم حق ديگري نيست. احكام ديگر جز حكم-جاهليت-كه-ازهواپرستي-ناشي-شده،نخواهدبود.
در واقع علامّه طباطبائي افكار و خواسته هاي اين گروه «جاهلها» را نشأت گرفته از ناداني و هوا پرستي مي دانند و در ادامه ، آنهارا كساني معرّفي مي كنند كه به خدا يقين ندارند؛ مردم عصرجاهليّت، مردمي بودند كه خدا را نمي شناختند و به او يقين نداشتند و به د عوت به بت پرستي و نظاير آن مي پرداختند.در مجمع البيان جهل آنها را در مقابل علم مي داند. صاحب تفسير كشف الاسرار مي گويد: اين جهودان حكم غير خدا را طلب كرده و مانند حكم دوره جاهلّيت را از پيامبر (ع) درخواست كردند. آنان در آن دوره حكم رجم را بر ضعفا جاري مي كردند؛ ولي بر اقويا جاري نمي كردند .
(4)و قرن في بيوتكنّ و لا تبّرجنّ تبرّج الجاهلية الاولي و اقمن الصلوة و …؛ (احزاب (آيه 33))
و در خانه هايتان بنشينيد و آرام گيريد و مانند دوره جاهليت پيشين آرايش و خودآرايي مكنيد و نماز بپا داريد و…
علامّه درتفسیر الجاهلية الاولي می فرمایند:كلمه” جاهلية اولى” به معناى جاهليت قبل از بعثت است، پس در نتيجه مراد از آن، جاهليت قديم است، و اينكه بعضى «1» گفتهاند مراد از آن دوران هشتصد ساله ما بين آدم و نوح است، و يا گفتهاند «2»: زمان داوود و سليمان است، و يا گفتار آنان كه گفتهاند زمان ولادت ابراهيم است، و يا گفتار آنان كه گفتهاند «3» زمان فترت بين عيسى و محمد (صلوات اللَّه عليهما) است، اقوالى است بدون دليل.
عادات ناپسند از جهل آنها سرچشمه مي گرفته است، در سايه شوم همين«حميّت جاهليّت» بوده است و اين حميّت به عادات خرافي اين گذشتگان، غضب و شدت عمل در كارها ، خشنونت، عدم آرامش و حلم ، عدم يقيين به خدا و پيامبرش و هواهاي نفساني تعبير و تفسير شده است.
(5)انّماالتَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(نساء(4)،17)
قطعاًٌ توبه نزد خدا فقط براى كسانى است كه از روى نادانى مرتكب كار زشت مىشوند، سپس به زودى توبه مىكنند اينانند كه خدا توبه آنان را مىپذيرد، و خدا همواره دانا و حكيم است.
علامّه طباطبایی درموردواژه ی بجَِهَالَةٍ درآیه شریفه می فرمایند:« منظور از اين جهل همان معناى لغوى كلمه است، و جهل در لغت مقابل علم است.»(ترجمه الميزان، ج4، ص: 379)
«جهالت در اعمال زشت تنها در صورتى است كه مرتكب آن دستخوش كوران هوا و شهوت و غضب شده باشد، و اما در صورتى كه به انگيزه عناد با حق مرتكب شده باشد، او را جاهل نمىدانند.از نشانىهاى اين جهل اين است كه وقتى كورانهاى نامبرده در دل صاحبش فروكش كند، و آتش شهوت يا غضب كه او را وادار به ارتكاب گناه كرده بود خاموش گردد، و يا مانعى پيدا شود و نگذارد آن عمل زشت را انجام دهد، و يا در اثر فاصله زمانى زياد از ارتكاب آن سرد شود، و يا گذشت دوران جوانى و ضعيف شدن قواى بدنى و مزاجش او را متوجه اعمال زشتى كه قبلا كرده بسازد، جهالتش زائل گشته عالم مىشود، و نتيجه عالم شدنش اين است كه، از آنچه كرده و يا مىخواسته بكند پشيمان مىشود.بخلاف فعلى كه از روى عناد و عمد و امثال آن صادر شود، كه چون علت صادر شدنش طغيان هيچيك از قوا و عواطف و ميلهاى نفسانى نيست، بلكه امرى است كه مردم آن را در عرف و اصطلاح خود ناشى از بد ذاتى و خبث طينت و پستى فطرت مىدانند كه معلوم است كه از بين رفتن طغيان قوا و هوا و هوسها از بين نمىرود، نه سريع و نه كند، بلكه ما دام كه صاحبش زنده است اين حالت زشت نيز زنده است و هيچگاه صاحبش دستخوش ندامت فورى نمىشود، مگر آنكه خدا بخواهد او را هدايت كند.» بله گاهى مىشود كه معاند و لجوج دست از لجاجت و عناد و غلبه خواهى بر حق برداشته، در برابر حق خاضع مىگردد، و به ذلت عبوديت تن در مىدهد، در اين هنگام كه مردم كشف مىكنند كه عناد او ناشى از جهالت بوده، نه پستى فطرت، و خبث ذات، و در حقيقت هر معصيتى كه از آدم سر بزند جهالتى است از انسان، و بنا بر اين ديگر براى عنوان كلى معاند مصداقى باقى نمىماند، مگر يكى، آن هم كسى است كه تا آخر عمر با داشتن سلامتى و عافيت از عمل زشت خود دست بر ندارد. ( ترجمه الميزان، ج4، ص: 380)
درمجمع البیان آمده:
1- هر معصيتى كه از انسان سر زند، از راه جهالت است، اگر چه از روى عمد باشد زيرا اين جهل است كه انسان را به معصيت دعوت مىكند و معصيت را در نظر او آرايش مىدهد. ابن عباس و عطا و مجاهد و قتاده اين وجه را پذيرفتهاند.
امام صادق (ع) فرمود: هر گناهى كه انسان مرتكب شود، اگر چه عالم باشد، هنگامى كه معصيت پروردگار در دلش خطور مىكند، جاهل است.
2- معناى جهالت اين است كه آنها به كنه كيفرى كه در عمل زشت است، پى نبردهاند. اين وجه از فراء است.
3- جبائى گويد: مقصود اين است كه آنها جاهلند كه عملشان گناه است، از اين رو گناه را مرتكب مىشوند ولى دليلى اقامه مىكنند كه آن عمل را از صورت گناه خارج مىسازد يا از ميزان قبح آن مىكاهد. رمانى اين وجه را ضعيف شمرده است. زيرا با عقيده مفسران مخالف و مستلزم اين است كه اگر كسى با علم به گناه، مرتكب گناه شود توبهاش قبول نشود چه جمله: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ …» مفيد اين است كه توبه اختصاص بآنهايى دارد كه در آيه بيان شده است. ابو العاليه و قتاده گويند: صحابه اجتماع كردهاند بر اينكه: هر گناهى كه انسان مرتكب شود از روى جهالت است. زجاج گويد: گناه، جهالت است بواسطه اينكه انسان لذت فانى را بر لذت جاودانى ترجيح مىدهد. بنا بر اين آنها در انتخابشان جاهلند. (ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج5، ص: 71)
درتفسیرانواردرخشان اینگونه آمده:كلمه (بجهالة) مفادش آنست كه بر حسب فطرت بشرى مخالفت پروردگار از روى عدم توجّه و نادانى است، نه از عقل و خرد.زيرا فعل اختيارى بر اساس علم و اراده است، كه در باره ارتكاب خواسته روان انسان حكم كند، و بااختيار و اراده به آن عمل اقدام مي نمايد.ولى از نظر اينكه اعمال و رفتار انسان وابستگى كامل به حالت روانى دارد و از آن نيرو مي گيرد، گرچه بر خلاف علم و صلاح خود او باشد، بدين مناسبت از مخالفت پروردگار چه بر حسب عقيده باشد و يا عمل در آيه تعبير به جهالت شده است.
بر حسب فطرت بشر كفر به آفريدگار و يا گناهان بر اساس عقل و خرد نخواهد بود، و هرگز عاقل به طور عمد به مخالفت پروردگار و ضرر و عقوبت خود اقدام نمىكند.بلكه در اثر غفلت از غرض آفرينش بكفر خود متوجّه نشده، و يا در اثر ميل نفسانى از حكم خرد چشم پوشيده از روى جهالت و نادانى بمخالفت پروردگار قيام مينمايد.بالاخره چنانچه كفر در اثر عناد و لجاج باشد و يا گناهى كه از عمد و خود ستائى مرتكب شود توبه و پشيمانى از آن مورد ندارد زيرا حالت عذر خواهى و توبه بپيشگاه آفريدگار با عناد و خود ستائى سازش ندارد. جز هنگاميكه متوجّه شود كه عناد او نيز در اثر جهالت بحقيقت امر بوده، آنگاه روان او صفاء يافته، و از عملش پشيمان گردد. (انوار درخشان، ج3، ص: 379)
آقای مکارم درتفسیرنمونه فرمودند:منظور از «جهالت» در آيه فوق طغيان غرايز و تسلط هوسهاى سركش و چيره شدن آنها بر نيروى عقل و ايمان است، و در اين حالت، علم و دانش انسان به گناه گر چه از بين نمىرود اما تحت تأثير آن غرايز سركش قرار گرفته و عملا بىاثر مىگردد، و هنگامى كه علم اثر خود را از دست داد، عملا با جهل و نادانى برابر خواهد بود.( برگزيده تفسير نمونه، ج1، ص: 383)
باتوجّه به تفاسیرذکرشده بهترین معنایی که برای واژه ی جَِهَالَةٍ درآیه ی شریفه می توان ذکرکردمعنای سوم جهل یعنی جهل درمقابل عقل است. یعنی انجام دادن کاری که شایسته وسزاوارنیست چراکه هنگام ارتکاب گناه، عقل انسان تحت تأثیرهواهای نفسانی قرارگرفته وعملاً بی اثرمی شودگویی انسان فاقدعقل است.
(6)وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيم(انعام/54)
هنگامی که ايمان آوردگان به آيات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند، زيرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نيكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است.
علّامه درتفسیرکلمه ی َجَِهَلَةٍ درآیه ی موردنظر می فرمایند:جهالت” در مقابل” عناد"،” لجاجت” و” تعمّد” است. زيرا كسى كه صبح و شام خداى خود را مىخواند و در صدد جلب رضاى اوست و به آياتش ايمان دارد، هرگز از روى استكبار و لجاجت گناهى مرتكب نمىشود و گناهى هم كه از او سر زند، از روى جهالت و دستخوش شهوت و غضب شدن است.( ترجمه الميزان، ج7، ص: 149)
درمجمع البیان آمده:در اينجا وعده مىدهد كه رحمت خدا شامل حال آنان ميشود كه از روى جهالت،مرتكب كار زشتى شوند و سپس توبه و نيكى كنند. خداوند نسبت به آنها آمرزگار و رحيم است.
زجاج مىگويد: در باره معناى جهالت دو وجه است 1- مقصود اينست كه كار زشت را با جهل به اينكه زشت و ناپسند است، انجام داده است.
2- كسى كه كار زشت انجام مىدهد، توجه به زشتى و ناپسندى آن كار دارد و مي داند كه سرانجام آن زيانبخش است. لكن نفع و فايده آنى و دنيوى را از روى جهالت بر نفع و راحت فراوان و عافيت هميشگى مقدم مي دارد. (ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 109)
درتفسیرلاهیجی آمده:بجَهالَةٍ در حالتى كه نادان باشد به أنواع مضار آن از عقوبت دنيوى و عذاب اخروى…( تفسير شريف لاهيجي، ج1، ص: 765)
آقای مکارم می فرمایند:منظور از” جهالت” در اينگونه موارد،همان غلبه و طغيان شهوت است كه انسان نه از روى دشمنى و عداوت با حق، بلكه به خاطر غلبه هوى و هوس آن چنان مىشود كه فروغ عقل و كنترل شهوت را از دست مىدهد، چنين كسى با اينكه عالم به گناه و حرام است اما چون علمش تحت الشعاع هوى و هوس واقع شده، به آن” جهل” اطلاق گرديده، مسلما چنين كسى در برابر گناه خود مسئول است، اما چون از روى عداوت و دشمنى نبوده، سعى و كوشش مىكند اصلاح و جبران كند. (تفسير نمونه، ج5، ص: 260)
به نظرمی رسدمنظورازجهالت دراین آیه شریفه همچون آیه ی قبل جهل درمقابل عقل است چراکه انسان به دلیل غلبه ی هوی وهوس قوّه ی عقل خویش راازدست می دهد.
(7)وَ لَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيهِْمُ الْمَلَئكَةَ وَ كلََّمَهُمُ المَْوْتىَ وَ حَشرَْنَا عَلَيهِْمْ كلَُّ شىَْءٍ قُبُلًا مَّا كاَنُواْ لِيُؤْمِنُواْ إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَ لَاكِنَّ أَكْثرََهُمْ يجَْهَلُون(انعام/111)
و مسلماً اگر ما فرشتگان را به سوى آنان نازل مىكرديم، و مردگان با آنان سخن مىگفتند، و همه چيز را گروه گروه در برابرشان گرد مىآورديم، باز هم [از روى اراده و اختيار] ايمان نمىآوردند مگر آنكه خدا [ايمان آوردنشان را به طور اجبار] بخواهد، ولى بيشترشان نادانى و جهالت مىورزند.
علامّه منظورازجهل درآیه ی موردنظرراهمان معنای اوّل یعنی درمقابل علم می دانندومعتقدندمشرکین قدرت وعظمت خداوندرانمی دانندواسباب وعلل رامستقل درتأثیرمی دانند و خيال مىكنند اگر خداوند معجزه را كه سبب ايمان است برايشان بياورد ايمان مىآورند و حق را پيرو مىشوند هر چند خداوند نخواسته باشد.
درتفسیرجوامع درمورد ضمیرهُمْ و واو در يجَْهَلُون دواحتمال داده اند: الف- مقصود از آن، كفّار است يعنى بيشتر آنها نمىدانند كه هنگام نزول معجزات، دلهايشان ايمان را قبول نخواهد كرد و بنا بر اين سوگندهايشان به چيزى است كه نسبت به آن آگاهى ندارند.
ب- مقصود از ضمير، مسلمانانند يعنى اكثر مسلمانان جاهلند به اين كه اين كافران با ميل و رغبت ايمان نمىآورند اگر چه تمام آيات و معجزات براى آنها آورده شود.(ترجمه جوامع الجامع، ج2، ص: 241)ودرهردواحتمال منظورازجهل راهمان معنای اوّل یعنی درمقابل علم می دانند.
درمجمع البیان ذکرشده:«ولى بيشتر آنها نمي دانند كه خداوند بر اين كار قادر است. برخى گويند: يعنى آنها نمي دانند كه اگر هر گونه معجزهاى آورده شود، ايمان نخواهند آورد. برخى گويند: يعنى آنها به مصلحت خود جاهلند و چيزى مي خواهند كه فايدهاى ندارد.»جهل درمقابل علم گرفته شده است.
درموردمرجع ضمیرهم مفسرّین نظرات واحتمالات مختلفی داده اندولی طبق سیاق مخصوصاًازآیه ی شش به بعد ظاهراًمرجع ضمیرمشرکانندکه بهانه های مختلفی برای ایمان آوردن می آوردند.منظورازجهل هم درآیه ی مربوطه جهل درمقابل حلم است یعنی معنای دومی که راغب فرموده(اعتقادوباوربه چیزی برخلاف آنچه که هست)که بیشترعمل لجوجان است.
(8)وَ جَاوَزْنَا بِبَنىِ إِسْرَ ءِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْاْ عَلىَ قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلىَ أَصْنَامٍ لَّهُمْ قَالُواْ يَامُوسىَ اجْعَل لَّنَا إِلَاهًا كَمَا لهَُمْ ءَالِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تجَْهَلُون(اعراف/138)
و بنىاسرائيل را از دريا [يى كه فرعونيان را در آن غرق كرديم] عبور داديم پس به گروهى گذر كردند كه همواره بر پرستش بتهاى خود ملازمت داشتند، گفتند: اى موسى! همان گونه كه براى آنان معبودانى است، تو هم براى ما معبودى قرار بده!! موسى گفت: قطعاً شما گروهى هستيد كه جهالت و نادانى مىورزيد.
درتفسیرمجمع البیان آمده:موسى در جواب آنها گفت: شما مردمى نادان هستيد و از عظمت و صفات خداوند بىخبريد. اگر خدا را درست شناخته بوديد، چنين خواهشى نمىكرديد. اين معنى از جبائى است. ابن عباس گويد: يعنى شما از نعمت خدا بى خبريد.
علامّه نیزبنی اسرائیل رامردمی حس گرامعرّفی کرده وفرمودندآنهانسبت به صفات خداوندنادان بودندبنابراین به بتهای محسوس برای پرستش روی آوردندازجمله گوساله ی سامری.
درتفسیرجوامع آمده که:موسى گفت: شما مردمى جاهل و نادان هستيد. آنها را به جهل و نادانى مطلق توصيف كرده است زيرا از اين گفتار آنان، بعد از آن كه معجزات آشكار و روشنى را ديدند، به شگفت آمده بود.
درتفسیرنمونه ذکرشده:
[1- جهل سرچشمه بت پرستى]
1- از اين آيه به خوبى استفاده مىشود، كه سرچشمه بتپرستى، جهل و نادانى بشر است، از يك طرف جهل او نسبت به خداوند و عدم شناسايى ذات پاك او و اينكه هيچگونه شبيه و نظير و مانند براى او تصور نمىشود.
از سوى ديگر جهل انسان نسبت به علل اصلى حوادث جهان كه گاهى سبب مىشود حوادث را به يك سلسله علل خيالى و خرافى از جمله بت، نسبت دهد.
از سوى سوم جهل انسان به جهان ما وراء طبيعت و كوتاهى فكر او تا آنجا كه جز مسائل حسى را نمىبيند و باور نمىكند، اين” نادانىها” دست به دست هم داده و در طول تاريخ، سرچشمه بتپرستى شدهاند و گر نه چگونه يك انسان آگاه و فهميده، آگاه به خدا و صفات او، آگاه از علل حوادث، آگاه از جهان طبيعت و ما وراء طبيعت، ممكن است قطعه سنگى را فى المثل از كوه جدا كند، قسمتى از آن را در ساختمان منزل، و يا پلههاى خانه مصرف كند، و قسمت ديگرى را معبودى بسازد، و در برابر آن سجده نمايد و مقدرات خويش را به دست او بسپارد؟! جالب اينكه در گفتار موسى ع در آيه فوق مىخوانيم كه به آنها مىگويد شما جمعيتى هستيد كه در جهالت به طور مستمر غوطهوريد (چون تجهلون فعل مضارع است و غالبا دلالت بر استمرار مىكند) به خصوص اينكه متعلق جهل، در آن بيان نشده و اين خود دليل بر عموميت و توسعه آن مىباشد.
از همه جالبتر اينكه بنى اسرائيل، با جمله اجْعَلْ لَنا إِلهاً (معبودى براى ما قرار بده) نشان دادند كه ممكن است چيزى كه هرگز منشا اثرى نبوده، نه زيانى داشته و نه سودى دارد، با انتخاب و قرارداد و گذاردن نام بت و معبود بر آن، ناگهان سرچشمه آثارى گردد، پرستش آن انسان را به خدا نزديك كند ، عبادتش سرچشمه خير و بركت، و تحقيرش منشا ضرر و زيان گردد، و اين نهايت جهل و بىخبرى است.
درست است كه منظور بنى اسرائيل اين نبوده براى ما معبودى بساز كه خالق جهان باشد، بلكه منظورشان اين بوده معبودى بساز كه با پرستش آن به خدا نزديك شويم و مايه خير و بركت گردد، ولى آيا با يك نامگذارى و يا مجسمه سازى، ممكن است يك موجود بىروح و بىخاصيت، ناگهان سرچشمه اين خواص و آثار گردد؟ آيا چيزى جز خرافه و جهل و خيالات واهى و پندارهاى بى اساس مىتواند چنين كارى را توجيه كند؟!(تفسير نمونه، ج6، ص: 335)
ازآنجایی که حضرت موسی (ع)تمام تلاش خودراجهت بیان صفات وویژگی های خداوندودعوت به توحیدبه کارگرفتندبه نظرمی رسدمنظورازجهالت درآیه ی شریفه معنای دوم جهل یعنی نادانی که به معنای اعتقادوباوربه چیزی برخلاف آنچه که هست می باشد.
(9)وَ يَقَوْمِ لَا أَسَْلُكُمْ عَلَيْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِىَ إِلَّا عَلىَ اللَّهِ وَ مَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِنَّهُم مُّلَاقُواْ رَبهِِّمْ وَ لَاكِنىِّ أَرَئكمُْ قَوْمًا تجَْهَلُون(هود/29)
{حضرت نوح(ع)}و اى قوم من! من از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هيچ پاداشى نمىخواهم پاداشم فقط بر عهده خداست، و من [براى به دست آوردن دل شما] طرد كننده كسانى كه ايمان آوردهاند [و شما آنان را فرومايه مىدانيد] نخواهم بود زيرا اينان ديداركنندگان [پاداش و مقام قرب] پروردگار خويشاند. ولى من شما را گروهى مىبينم كه جهالت مىورزيد.
قوم حضرت نوح(ع)به خاطرناآگاهی که نسبت به مقام نبی داشتندبهانه گیری هایی می کردندوحضرت نوح(ع)ضمن بیان علوم واختیارات یک نبی می فرمایندمن درمقابل رسالتم مزدی ازشمانمی خواهم ولی شماآگاهی ندارید.
درتفسیرنمونه آمده:چه جهل و نادانى از اين بالاتر كه مقياس سنجش فضيلت را گم كردهايد و آن را در ثروت و تمكّن مالى و مقامهاى ظاهرى و سن و سال جستجو مىكنيد، و به گمان شما افراد پاكدل و با ايمان كه دستشان تهى و پايشان برهنه است از درگاه خدا دورند، اين اشتباه بزرگ شما است و نشانه جهل و بيخبريتان!.
به علاوه شما بر اثر جهل و نادانى چنين مىپنداريد كه پيامبر بايد فرشته باشد، در حالى كه رهبر انسانها بايد از جنس آنها باشد تا نيازها و مشكلات و دردهاى آنان را بداند و لمس كند.
درتفسیرجوامع آمده:تَجْهَلُونَ سه معنا درباره آن گفتهاند:
الف: نسبت به حق و اهلش جاهليد: آنها را نمىشناسيد.
ب: مؤمنان را به سفاهت (ساده لوحى) نسبت مىدهيد.
ح: نسبت به ملاقات پروردگارتان جاهليد، و به آن توجّه نداريد.
علامّه می فرمایند:جهلشانبه مسأله معاد است، و اينكه نمىدانند حساب و جزاء تنها و تنها به دست خداى تعالى است نه دست كس ديگرو اما اينكه بعضى از مفسرين گفتهاند كه:” منظور از اين جهالت، جهالت ضد عقل و حلم است، و نوح (ع) خواسته است بگويد كه شما كفار نسبت به ما و كار ما سفاهت به خرج داده و عقل خود را به كار نمىزنيد و يا منظور از” تجهلون” اين است كه شما نمىدانيد كه امتياز يك انسان بر ساير انسانها به پيروى از حق و عمل نيك و آراستگى به فضائل است، نه به داشتن مال و جاه كه شما مىپنداريد.” معناى بعيدى است از سياق آيه .( ترجمه الميزان، ج10، ص: 311)
به نظرمی رسدمنظورازجهل درآیه ی مذکورجهل به معنای نادانی درمقابل علم است چون قوم نوح(ع)علم نسبت به مسائلی که بیان می کردندنداشتند.
(10)قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلىََّ مِمَّا يَدْعُونَنىِ إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنىِّ كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيهِْنَّ وَ أَكُن مِّنَ الجَْاهِلِين(یوسف/33)
گفت: اى پروردگار من، براى من زندان دوست داشتنىتر است از آنچه مرا بدان مىخوانند و اگر مكر اين زنان را از من نگردانى، به آنها ميل مىكنم و در شمار نادانان درمىآيم.
حضرت یوسف(ع)به خداوندمی فرماینداگه من به این زنان میل پیداکنم ازنادانان می شوم.درتفسیرروشن ذکرشده:محفوظ ماندن از خواسته آنها متوقف است به حفظ و نگهدارى خداوند متعال، و اگر حفظ و توفيق او نباشد، هرگز مرا توان آن نيست كه خودم را حفظ كرده، و بتوانم خود را از تمايل به آنها نگهدارى كنم.و چون در اين جهت عاجز و ناتوان گردم: بطور مسلّم از جمله افراد جاهل و نادان خواهم بود.آرى بالاترين جهالت اينست كه انسان از دستور و خواسته خداوند متعال منصرف گشته، و از خواسته و تمايل خود پيروى كند. (تفسير روشن، ج11، ص: 390)
درتفسیرخسروی آمده(خدايا) اگر مرا از كيد و مكر و حيله آنان دور نسازى (و الطاف خود را از من دريغ نمائى من هم به حكم طبيعت و نيروى شهوت) به آنها خواهم پيوست و به آنها مايل خواهم شد (و تن به گفته و خواهش و طلب آنها خواهم داد) و در آن حال در زمره نادانان قرار خواهم گرفت (و نتيجه بودن در زمره جاهلان پيمودن طريق عصيان و خارج شدن از فرمان خداى منّان خواهد بود نعوذ باللّه).( تفسير خسروي، ج4، ص: 384)
ظاهراًمنظورازجهل درآیه ی موردنظرجهل به معنای نادانی درمقابل عقل است چراکه وقتی وسوسه وهوی وهوس برانسان غلبه کندعقل انسان زایل شده وانسان وجه امتیازخودباحیوانات که همان قوّه ی عقل است راازدست می دهدوکاری که شایسته نیست راانجام می دهد.
(11) قَالَ هَلْ عَلِمْتُم مَّا فَعَلْتُم بِيُوسُفَ وَ أَخِيهِ إِذْ أَنتُمْ جَاهِلُون (یوسف/89)
(یوسف)گفت: مىدانيد كه از روى نادانى با يوسف و برادرش چه كرديد؟
درتفسیرروشن ذکرشده:جهالت آنان از جهات مختلف بود: جهالت به مقام باطنى و حقيقى حضرت يوسف كه فقط جهت ظاهرى را توجه مىكردند و جهالت به قباحت و مذموم بودن عمل ايشان در باره حضرت يوسف و ظلم و تجاوز به جان و حقوق او، اگر چه خداوند متعال اين گرفتاري را وسيله پيشرفت و موفقيّت و خير و صلاح او قرار داد و جهالت به حفظ مقام بلند پدر بزرگوارشان كه از أنبياى بلند بنى اسرائيل و از أولاد محترم حضرت اسحق و حضرت ابراهيم بود و همچنين جهات ديگر كه در رابطه اين موضوع بود.
درتفسیرروان جاویدذکرشده:حضرت یوسف به برادران خود فرمود :آيا دانستيد چه كرديد با يوسف و برادرش وقتى نادان بوديد و نسبت جهل به آنها داده براى آنكه خودشان را در خطر معصيت خدا انداختند و حقّا هيچ نادانى و جهلى بالاتر از اين نيست كه بنده به خيال درك لذّت ناچيز موقتى خود را در معرض عتاب و عذاب دائم مالك الرقاب قرار دهد.
بعضى گفتهاند معناى «إِذْ أَنْتُمْ جاهِلُونَ» اين است كه شما در آن وقت كودك يا جوان بوديد زيرا در اين دوران است كه جهل و نادانى بر انسان چيره مىشودولی به نظرمی رسدحضرت یوسف(ع)بالحن دلسوزانه برادرانش رابه خاطرظلمی که به ایشان وپدرشان کرده بودندمؤاخذه وتوجیه می کنندپس معنای جهل درآیه ی شریفه بی بصیرتی وستم وپرخاشگری است نه نادانی درمقابل علم.
(12)أَ ئنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شهَْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ بَلْ أَنتُمْ قَوْمٌ تجَْهَلُون(نمل/55)
آيا شما از روى ميل و شهوت به جاى زنان با مردان آميزش مىكنيد؟ [شما براى اين كار زشت دليل و برهانى نداريد] بلكه شما گروهى نادان هستيد.
َ
درتفسیرجوامع ذکرشده: يعنى با اين كه شما به زشتى اين كار آگاهيد، مانند كسانى كه شناعت و عواقب وخيم آن را نمىدانند و جاهل و نادان هستند رفتار مىكنيد. و ممكن است كه مقصود از جهالت اين باشد كه شما به عاقبت و پيامد اين كار ننگين جاهل و نادانيد.( ترجمه جوامع الجامع، ج4، ص: 477)
ابن عباس گويد: يعنى شما قيامت و عاقبت گناه را جاهليد.( ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج18، ص: 126)
جهل دراین آیه به معنای نادانی ازگونه ی سوم یعنی انجام کارناشایست درمقابل عقل است.چراکه هوی وهوس برقوّه ی عقل قوم لوط(ع)غلبه پیداکرده است.
(13)إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلىَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ فَأَبَينَْ أَن يحَْمِلْنهََا وَ أَشْفَقْنَ مِنهَْا وَ حَمَلَهَا الْانسَنُ إِنَّهُ كاَنَ ظَلُومًا جَهُولا(72)
يقيناً ما امانت را [كه تكاليف شرعيه سعادت بخش است] بر آسمانها و زمين و كوهها عرضه كرديم و آنها از به عهده گرفتنش [به سبب اينكه استعدادش را نداشتند] امتناع ورزيدند و از آن ترسيدند، و انسان آن را پذيرفت بىترديد او [به علت ادا نكردن امانت] بسيار ستمكار، و [نسبت به سرانجام خيانت در امانت] بسيار نادان است.
درتفسیرجوامع ذیل آیه ی شریفه آمده که:به سبب اين كه از راه سعادت خود، غفلت كرد او را به جهالت و نادانى نيز توصيف فرمود(ترجمه جوامع الجامع، ج5، ص: 159)
درتفسیرمجمع البیان آمده:ابى على جبائى گويد نادانست به اهميّت امانت در استحقاق عذاب و عقوبت بر خيانت كردن به آن امانت(ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج20، ص: 193)
علامّه می فرمایند:… جاهل به آثار و عواقب وخيم اين امانت است، او نمىداند كه اگر به اين امانت خيانت كند عاقبت وخيمى به دنبال دارد، و آن هلاكت دايمى اوست. (ترجمه الميزان، ج16، ص: 528)
آقای مکارم درتفسیرنمونه می فرمایند:بشرى كه معلم فرشتگان بود و مسجود ملائك آسمان شد، چقدر بايد” ظلوم” و” جهول” باشد كه اين ارزشهاى بزرگ و والا را به دست فراموشى بسپارد و خود را در اين خاكدان اسير سازد، و در صف شياطين قرار گيرد، و به اسفل السافلين سقوط كند؟! آرى پذيرش اين خط انحرافى كه متاسفانه رهروان بسيارى از آغاز داشته و دارد بهترين دليل بر ظلوم و جهول بودن انسان است، و لذا حتى خود آدم كه در آغاز اين سلسله قرار داشت و از مقام عصمت برخوردار بود اعتراف مىكند كه بر خويشتن ستم كرده است(تفسير نمونه، ج17، ص: 456)
ظاهراًمنظورازجهل درآیه شریفه معنای اوّل که راغب فرموده یعنی درمقابل علم که خالی بودن نفس ازعلم است می باشد.
(14)يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ إِن جَاءَكمُْ فَاسِقُ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُواْ أَن تُصِيبُواْ قَوْمَا بجَِهَالَةٍ فَتُصْبِحُواْ عَلىَ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِين(حجرات/6)
اى اهل ايمان! اگر فاسقى خبرى برايتان آورد، خبرش را بررسى و تحقيق كنيد تا مبادا از روى ناآگاهى گروهى را آسيب و گزند رسانيد و بر كرده خود پشيمان شويد.
شأن نزول آیه شریفه این است که پیامبراکرم(ص)ولیدبن عقبه رابرای گرفتن مالیات به سوی قبیله ی بنى المصطلق فرستادندوچون آنها وی رادیدندبه استقبال اوآمدندولیدترسیدبرگشته وآنهارامرتدخوانده وعدّه ای ازمسلمانان نیزبااعتمادبه خبرولیدازپیامبر(ص)درخواست جنگ باآنانراکردند.
درتفسیرنمونه ذکرشده: از لحن آيه بعد چنين استفاده مىشود كه جمعى اصرار بر اين پيكار داشتند قرآن مىگويد: اين كار شايسته شما نيست، اين عين جهالت و نادانى است و سرانجامش ندامت و پشيمانى خواهد بود. (تفسير نمونه، ج22، ص: 155)
درتفسیراثنا عشری آمده:يعنى در حالتى كه شما عالم نباشيد به حال ايشان از ايمان و كفر و طاعت و معصيت، پس به گمان كفر و معصيت در مقام محاربه برآئيد.
دراکثرتفاسیر،جهل درآیه موردنظربه معنای نادانی یعنی مقابل علم(خالی الذهن بودن است)ولی به نظرحقیرمعنی جهالت موردنظراین است که کاری رابدون فکروتأمّل وحکمت انجام دهی که عاقبتش پشیمانی باشد.
نتیجه گیری:
واژه ی جاهلیّت ریشه در قرآن دارد که برای آن معانی متعدّدی بیان نموده اند که با یکدیگر متفاوت است. دقّت در قرآن روشن می نماید که معنای اصلی جاهلیّت نادانی نیست، بلکه جاهلیّتی که در قرآن و سنّت بیان شده یک نوع حالت نفسانی و کیفیّت روانی است که از پیروی از هدایت الهی سرباز می زند و حکومت خدا را در امور زندگی نمی پذیرد. پس جاهلیّت یعنی سفاهت، خشونت، ناهنجاری، بی ارادگی، شتابزدگی و عدم قدرت بر نفس نه صرفاً نادانی و عدم علم. در نتیجه جاهلیّت یک مفهوم است که محدوده ی زمانی و مکانی ندارد.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط قرباني كهرسنگي در 1393/10/09 ساعت 09:59:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |